پدرانه (8)
امسال روز پدر کتاب هدیه بدهیم
به بهانه روز پدر و میلاد با سعادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام تصمیم گرفتیم بسته ای را به عنوان هدیۀ روز پدر با شرایط ویژه در اختیار مخاطبین عزیزمان قرار دهیم؛ لذا در این بسته کتاب تحسین شده "فاتح دلها و دژها" (زندگینامه مستند سردار شهید محمدحسین ساعدی)، سالنامه یادگار 1400، یک عطر خوشبوی با رایحه گل طبیعی به همراه 5 هدیه رایگان قرار گرفته است.
همچنین ارسال بسته شما نیز به صورت رایگان می باشد. پیشنهاد می کنیم در کنار بسته ی روز پدر،کتاب های خوب انتشارات را نیز ببینید و تهیه کنید.
.
خوشحال میشویم نظرات و پیشنهاداتتان را در این باره با ما در میان بگذارید.
نظرات خوب همیشه سازنده است...
همچنین ارسال بسته شما نیز به صورت رایگان می باشد. پیشنهاد می کنیم در کنار بسته ی روز پدر،کتاب های خوب انتشارات را نیز ببینید و تهیه کنید.
.
خوشحال میشویم نظرات و پیشنهاداتتان را در این باره با ما در میان بگذارید.
نظرات خوب همیشه سازنده است...
128٬000 تومان
بدون مالیات
محصول موجود است و میتوانید سفارش دهید
کتاب «فاتح دلها و دژها» زندگینامه مستند سردار شهید محمدحسین ساعدی؛ فرمانده گردان روحالله است که بهتازگی به قلم محمدجواد مرادینیانگاشته شده است. شهید «محمدحسین ساعدی» که در سال 1335 در خمین دیده به جهان گشوده و در سال 1362 به درجه رفیع شهادت نائل آمده، یکی از آن انبوه باشکوه شهدایی است که کمتر کسی از او نامی شنیده است، مگر اینکه همشهری یا همرزم او بوده باشد.
این کتاب یکی از همان کتابهای ارزشمندی است که درباره کسی نوشته شده است که مردم او را با نامی که بر اتوبانی گذارده شده نمیشناسند یا با تصاویرش در خیابانها و سخنانش در رسانهها. شهید «محمدحسین ساعدی» یکی از انبوه شهیدان گمنان این عرصه برای عموم مردم است.
برشی از کتاب :
خاطره عجیبی از پدر بزرگوار شهید نقل میکند: «...وقتی رفتیم دیدیم حاج حسن آقا (پدر حسین) نشسته جلوی در، چشمش که به حسین افتاد آمد جلو و گفت بابا من از دیشب منتظر تو بودم. حسین گفت بابا من نخواستم شما را بیخواب کنم، خلاصه دست در گردن هم انداختند و روبوسی کردند. بعد حسین از پدرش خواست که جلوتر برود، او هم قبول نمیکرد و به پسرش میگفت تو باید جلو بروی. بالاخره پس از اصرار زیاد، حسین جلو افتاد که توی خانه برود، پدرش افتاد روی زمین و بر جای قدمهای پسرش بوسه زد. حسین برگشت با ابراز شرمندگی دست پدر را گرفت، بلند کرد و گفت پدرجان چرا مرا شرمنده و خجالتزده میکنی؟ او هم برگشت و گفت پسرم تو یک وظیفه داری و من هم وظیفهای دیگر»
ویژگیها
- موضوع
- بسته فرهنگی
- وزن
- 1000
- تاریخ بروز رسانی اطلاعات
- 1399/12/3
- ناشر
- شهید کاظمی