بی برادر

نویسنده: بهزاد دانشگر

روایت‌هایی از زبان دوستان و همرزمان شهید مدافع‌حرم جواد محمدی

شهید جواد محمدی از جوانان فعال فرهنگی و انقلابی در شهر درچه از توابع اصفهان بود. وی از همان دوره نوجوانی به فعالیت‌های انقلابی پایگاه‌های بسیج جذب شد و بعدها به دلیل همین علاقمندی‌ وارد سپاه پاسداران شد. جواد محمدی جوان دهه هفتادیِ پُر جوش و خروشی بوده که از دوره نوجوانی‌اش هرجا حضور داشته تاثیرگذار بوده است. از جوان‌های لات یا داش‌مشتی که جواد دست‌شان را گرفته و از بیراهه آن‌ها را بیرون کشیده تا بچه‌های هیئت و مسجد و بسیج. از شلوغی‌های سیاسی کف‌خیابان تا مجتمع هسته‌ای نطنز و معاونت اطلاعات سپاه پاسداران و این آخری هم سپاه قدس. جواد محمدی با آن روح بی‌قراری که داشت به همه‌جا سرکشیده و هرجا که بوده ردپایی از خودش به‌جا گذاشته که هنوز فراموش نمی‌شود. این کتاب شرحی است از روابط پُرعاطفه این شهید بزرگوار و دوستان و همرزمانش. روایتی جدید که هر راوی(راوی خاطره) از منظری شخصی، تازه‌قهرمانش را روایت می‌کند. همه این روایت‌ها به گونه‌ای درهم آمیخته شده‌اند که ضمن تکمیل همدیگر استقلال خودشان را هم حفظ می‌کنند.

100٬000 ‎تومان
بدون مالیات محصول موجود است و میتوانید سفارش دهید

گزیده متن کتاب بی برادر:

همه داشتند نگاهم می‌کردند. گفتم: «ابراهیم کو؟» گفتند: «توی اتاق بغل است». ابراهیم آمد بیرون. گفتم: «ابراهیم، چه خبر است؟»، گفت: «جواد!». گفت: جواد و من دیگر چیزی نشنیدم. گفت: جواد و انگار همۀ خاک‌های عالم آوار شد روی سرم. زانوهایم تا شد. دست گرفتم به کمد کنار اتاق. حالا می‌فهمیدم چرا ارباب‌مان روز عاشورا کمرش دیگر راست نشد. گفت: الان کمرم شکست. بی‌برادر شدم. افتادم کنار کمد. هیچ روضه‌ای روضۀ بی‌برادری نمی‌شود. نمی‌دانم توی سروصورتم زدم یا نه. نمی‌دانم نعره کشیدم یا نه. فقط دیدم یکی آمده دستم را گرفته. یک‌دفعه انگار جواد را دیدم. نگاهم می‌کرد و با نگاهش می‌گفت: «خاک توی سرت مجید! آبروی من را داری می‌بری داداش». می‌گفت: «آدم باش مجید». آرام شدم. خودم را جمع‌وجور کردم. یک استکان دادند دستم که چیز شیرینی تویش بود. ریختم ته حلقم و بلند شدم. گفتند: «کجا می‌روی؟» گفتم: «چیزی نیست، خوبم». از خانۀ حاج‌آقا زدم بیرون. کجا بروم؟! کجا را دارم بروم؟! آدمِ بی‌برادر کجا را دارد؟! دیگر بعد از جواد، فقط باید بروم سر مزار شهدا. رفتم سر مزار شهید‌ مهدی اسحاقیان. افتادم روی قبر مهدی. داد زدم، گریه کردم، التماس کردم...

ویژگی‌ها

موضوع
فرهنگ و هنر/ پایداری و مقاومت
نویسنده
بهزاد دانشگر
شابک
9786227177947
نوع جلد
نرم
قطع
رقعی
تعداد صفحات
324
سال انتشار
1399
نوبت چاپ جاری
دوم
وزن
۳۵۰
شناسه ملی
۷۳۳۵۳۶۶
تاریخ بروز رسانی اطلاعات
1402/6/17
ناشر
شهید کاظمی

6 محصولات مشابه در شاخه های مختلف:

محصولات مرتبط

شما میتونید سفارش بدید: مقدار این محصول