تربیت اخلاقی هر فرد می تواند الگوهای بی بدیلی در هر جامعه پرورش دهد. مطالعه کتب مرتبط با اخلاق و سیره تربیتی بزرگان روشنگر افرادی است که می خواهند یک شبه ره صد ساله را بپیمایند. در این بسته مطالعاتی با معرفی ۸ کتاب خواندنی با موضوع اخلاقی تربیتی قطره ای از دریای بی کران زندگی معرفتی این بزرگان روایت شده است.
کتاب مردانه به میدان بیایید، نوشته حبیب الله فرحزاد است و در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. آنچه در این مجموعه گرد آمده است، پیش از این در چندین دفتر به نامهای «سمت خدا»، «به سوی نور» و با زیر نویس «دریافتهایی از اساتید اخلاق» چاپ و منتشر شده بود که در بردارنده سخنان و خاطرات برخی از بزرگان اهل معرفت و اسایتد بزرگوار اخلاق بود. اما در مجموعه کنونی فقط سخنان و خاطرات حکمتآمیز مرحوم حاج اسماعیل دولابی تدوین شده است.
نویسنده سعی دارد با قلمی ساده و به دور از تکلف، وقایع مهم زندگی آیتالله مرعشی را در قالب داستان به تصویر بکشد. این کتاب روایتی داستانی از زندگی این مرد بزرگ است؛ از سفرهایی که به کربلا، نجف، سامرا، تبریز و تهران و قم داشته است تا تشرفاتش به محضر امام زمان(عج).
برشی از کتاب شهاب دین؛ زمستان شده بود؛ کنار آبگیری در اطراف نجف نشسته بود. قیلوقال پرندگان مهاجر، سرمای هوا را از یادش میبرد. آمده بود پی جمع کردن چوب برای سوزاندن. غیر از شاخههای خشکیدۀ نخل چیزی پیدا نکرد. میدانست سوزاندن آنها گرما ندارد. حاصل سوزاندن شاخههای نخل فقط دود است. چند روز بود سرما تحملناپذیر شده بود و در حجره نه نفتی داشت و نه زغالی. دستخالی از کنار آبگیر برگشت. سر راه به وادیالسلام رفت و بر مزار پدر و مادر فاتحه خواند و از آنها خواست گشایشی در کارش ایجاد کنند. وارد بازار شدند. زنان عرب که از روستاها و بادیه های اطراف نجف می آمدند، نان و کره و سرشیر را در سبدهای حصیری روی سرشان گذاشته بودند. بساط فروش شان را در کنار دکان ها پهن می کردند. هر چند دقیقه یک بار آشنایی شمس الدین را می دید و دست بر سینه سلام می داد. شهاب الدین پشت سر پدرش راه می رفت و به نغمه بلبل ها و کوکوی فاخته ها گوش می داد. بی بی گفته بود پرنده ها ذکر می گویند. شهاب در پی کشف ذکر پرنده ها بود.
عارفی که آیتالله بهجت دربارۀ او فرموده بودند: «آیندگان قدر او را خوهند شناخت.»، و آیتالله حسنزاده آملی فرمودند: «من در تألهی فانی شدم.» زندگینامه، ویژگیهای شخصیتی، کرامات، از منظر بزرگان و برخی اندیشهها و گفتارها و دستورالعملها بخش هایی از این کتاب هستند. در بخش معرفی اندیشهها، گزیدهای از نوشتارها و گفتارهای این عارف برجسته در هفت موضوع نماز، ولایت اهلبیت، سیروسلوک، مباحث سیاسی-اجتماعی، مرگ، دنیا، و تفکر آورده شده است. این کتاب دارای دو ضمیمه است. ضمیمۀ اول گذری اجمالی بر عارفان و عالمان همدان در طول تاریخ است که حدود پنجاه عارف و عالم همدان را طی دَه قرن اخیر معرفی اجمالی میکند. ضمیمۀ دوم مروری بر حیات عالم عارف مرحوم آیتالله سیدمحمد حسینی آقانجفی همدانی است. وی از دوستان نزدیک مرحوم تألهی است و در نجف اشرف تحصیل نموده است. او از شاگردان عارف بزرگ مرحوم سیدعلی قاضی است.
سید حسن طباطبایی زواره مشهور به مدرس در سال ۱۲۴۹ برابر با ۱۲۸۷ قمری در شهر زواره (در قریه سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان) از توابع استان اصفهان متولد شد. مدرس که در دوران مشروطیت همراه با علمای بزرگ اصفهان در انجمن ولایتی این شهر عضویت یافته و در دوران موسوم به استبداد صغیر با محمدعلیشاه آشکارا به مخالفت برخاسته بود، فقط از جلسه 195 دوره دوم مجلس که در 28 ذیالحجه 1328 منعقد شده بود، به عنوان نماینده در مجلس حضور پیدا کرد. شواهد و مدارک موجود نشان میداد که رضاشاه برای مدتی طولانی نخواهد توانست وجود مخالف بیپروایی نظیر سیدحسن مدرس را تحمل کند. او که سالها طعم تلخ مخالفتهای مدرس را چشیده و بارها توسط او تحقیر شده بود، مایل بود در اولین فرصت او را از سر راهش بردارد.در حالی که رعب و وحشت بر کشور حاکم شده بود، مأموران شهربانی با درایت و مباشرت سرتیپ محمد درگاهی (معروف به محمد چاقوکش) رئیس کل شهربانی در روز دوشنبه 16 مهر 1307 مدرس را شب هنگام و به طرز بسیار زنندهای دستگیر کرده و چنانکه مطلوب رضاخان بود به شهرستان دور افتاده خواف در جنوب شرقی استان خراسان تبعید کردند. ایشان حدود 9 سال در این منطقه بدون این که امکانی برای مراوده و ملاقات با بستگان و اطرافیانش را داشته باشد زندگی محقر و پر درد و رنجی را پشت سر نهاد و نهایتاً به دستور رضاخان به کاشمر انتقال یافت. در شب دهم آذر 1316 در پایان یک روز از ماه رمضان و در حالی که به انتظار افطار نشسته بود، مأمورانی از شهربانی او را در محل اقامتش با چای مسموم کرده و سپس با عمامهاش وی را خفه نموده و ناجوانمردانه به شهادت رسانیدند.
این کتاب دوجلدی است. «این انقلاب یک شهید داشت، آن هم اسلام بود!» سال ۱۳۹۴ این جمله را شنیدیم. مشغول ضبط خاطرات یکی از شخصیتهای حوزوی بودیم. در یکی از جلسات ضبط خاطرات، آن جمله را از قول علامه نقل کرد. مشخص است شنیدن این جمله، چه باری از حیرت بر دوش ما میگذاشت. با توجه به جایگاه عرفانی علامه و نگاهی که به شاگردان سلوکیایشان داشتیم، نمیتوانستیم از این سخن سرسری بگذریم. اگر شیفتۀ نظامی بودیم که عارف محبوبمان آن را برای اسلام مضر میدانست، باید انتخاب میکردیم. یا عشقمان به انقلاب اشتباه بوده یا عشقمان به علامه! اگر آن روایت صحیح میبود، نمیشد این دو عشق را با هم جمع کرد. شروع به بررسی کردیم، از کسانی که آگاهتر بودند پرسیدیم، از کسانی که به اقتضای سن و موقعیت در بطن حوادث تاریخی بودند سوال کردیم، هر منبعی در این زمینه در دسترس بود خواندیم و هرچه بیشتر پیش رفتیم بیشتر متحیر شدیم! با کسانی که آشنایی دقیقتری با علامه داشتند همکلام شدیم و با توجه به این شبهه دوباره نگاهی به آثار علامه انداختیم. هرچه بیشتر دقت کردیم، انتساب این جمله به علامه در ذهنمان بیشتر و بیشتر رنگ باخت. در این فضا، به نتیجه رسیدیم بد نیست پاسخی به این جملۀ منتسب به علامه داده شود. یکی از بهترین راهها، گفتگو با کسانی بود که در سینه شان خاطراتی از علامه داشتند که خلاف آن جمله را میرساند یا آنکه تحلیلی از زندگی علامه و شاگردان سلوکیایشان داشتند که میتوانست به وضوح، کذب آن انتساب را نمایان کند.
آنچه در جلد دوم کتاب تاریخ شفاهی ماجرای علامه و انقلاب: تقابل یا حمایت؟ بخشی از گفتگوهایی با شاگردان و اعضای خانوادۀ علامه است که در هر یک، به تناسب شخصی که با او گفتگو شده، درباره یک یا چند مورد از ادعاهای دکتر کدیور و مشی علامه طباطبائی در آن موضوع سخن به میان آمده است. در ابتدای هر گفتگو، توضیحی درباره آن ذکر شده است. جلد دوم کتاب تاریخ شفاهی ماجرای علامه و انقلاب: تقابل یا حمایت؟ ، نوشته رضا اکبری آهنگر و وحید خضاب است و در انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است. به گفته نویسنده هدف از تالیف کتاب تاریخ شفاهی ماجرای علامه و انقلاب: تقابل یا حمایت؟ چنین است: اولین بار که موضوع نگاه واقعی علامه درباره انقلاب برایمان مطرح شد، سال 1394 بود. از شخصی، جمله منتسب به علامه را شنیدیم که «این انقلاب یک شهید داشت و آن هم اسلام بود». اولا برای اینکه خودمان حقیقت را در یابیم، و ثانیا برای آنکه آنچه یافتهایم را به دیگران نشان دهیم، وارد تحقیق دربارۀ این رابطه شدیم. در مسیر تحقیق، با برخی شاگردان و اعضای خانوادۀ علامه به گفتگو نشستیم و برخی از این گفتگوها نیز در رسانهها منتشر شد.
گزیده ای از کتاب تاریخ شفاهی ماجرای علامه و انقلاب
خاندان آقای قاضی طباطبائی در تبریز از خاندان ممتاز علمای برجسته کشور بودند که تقریباً در جای دیگر نظیر اینها وجود ندارد. مرحوم علامه و مرحوم پدر من در چنین خاندانی تولد یافتند. پدر من آقا سید حسین قاضی از علمای قم بود. پدربزرگم هم آقا سید احمد قاضی که از عرفا و اجله آذربایجان بود. مرحوم سید علی آقای قاضی، عموی پدر من بودند. شاید بشود گفت که علامه و پدر من، حتی از طفولیت و نوجوانی با هم بزرگ شدند. البته پدر من، از مرحوم علامه چند سال بزرگتر بود. پدرم 1317 بود و مرحوم علامه 1321 قمری. تقریبا از اول عمر با هم بودند تا آخر. در دوران طلبگی، مرحوم علامه طباطبائی از شاگردان آقا سید احمد قاضی بودند که آقا سید احمد جدّ من بود و برادر سید علی آقای قاضی. بعد هم وارد مدرسه طالبیه تبریز شدند.
کتاب ذوالشهادتین، نوشتۀ محمدحسن روزیطلب، برشهایی از خاطرات و اسناد مبارزات حضرت آیتالله مصباح یزدی است. این کتاب به مقطعی از زندگی و خاطرات استاد از تولد تا سال 1368 پرداخته است. فتحبابی مینماید در حوزۀ تاریخنگاری انقلاب و شخصیتهایی که جزو عناصر مهم انقلاب بودهاند. آیتالله مصباح یزدی، مجتهد، استاد فلسفۀ اسلامی، مفسر، بنیانگذار و مدیر مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امامخمینی و رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت(علیهمالسلام) است.
برشی از کتاب؛ تابستان سال 1392 دغدغهای قدیمی من را به ساختمان مؤسسۀ امامخمینی(ره) در بلوار امین شهر مقدس قم کشاند تا روایتگر زندگی پرفرازونشیب رئیس این مؤسسه باشم. پس از مذاکراتی کوتاه، حجمی از گفتگوهای آیتالله مصباح یزدی با آقای قطبی، رئیس دفتر وقت ایشان که در سالهای 1369-1370 انجام شده بود، در اختیار اینجانب قرار گرفت. همچنین دو گفتگو از آیتالله مصباح یزدی در نشریۀ وزین یادآور بهاهتمام جناب آقای محمدرضا گایینی منتشر شده بود که بهخصوص گفتگوی مربوط به گروه فرقان بسیار کارآمد بود. چند گفتگوی پراکنده در توصیف شرححال استاد نیز در مجلات دیگر منتشر شده بود که بخشهایی از آن در متن کتاب قرار گرفته است.
کتاب علی و فاطمه (ع) از سیدعلی اکبر پرورش، گردآوریشده توسط دفتر نشر آثار استاد پرورش با همکاری شهرداری اصفهان و اکبر اسدی و ویراستهٔ حسین صادقی فرد است و نشر شهید کاظمیآن را منتشر کرده است. علی اکبر پرورش در سال ۱۳۲۱ در زرینشهر اصفهان متولد شد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در همان شهر به پایان رساند. سپس در دانشگاه اصفهان مدرک لیسانس خود را در رشته ادبیات اخذ نمود. ایشان مدرک فوق لیسانس خود را در دانشسرای عالی تهران در رشته کارآموزی دبیری دریافت. علیاکبر پرورش از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ بهعنوان وزیر آموزش و پرورش فعالیت میکرد؛ پرورش لیسانس ادبیات خود را از دانشگاه اصفهان گرفت و بعدها مدرک فوقلیسانس خود را در دانشسرای عالی تهران در رشته کارآموزی دبیری دریافت کرد. محوریت در مبارزات قبل از انقلاب اصفهان که منجر به دستگیری شد، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، دو دوره نامزد انتخابات ریاست جمهوری، عضویت شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی از سال ۱۳۷۲ تاکنون و قائممقامی دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی از سال ۱۳۷۲ تا سال ۱۳۸۰ از سوابق علیاکبر پرورش است. سخنرانی و محفل درس او همیشه همراه با نکات جدید بود که جوانها را به خود جلب میکرد، جوانانی که مفاهیم دینی را با نگرش جدید دنبال بودند، عرضه جدید از دینی که پاسخگوی نیازهای امروزی باشد و بتواند در مسائل سیاسی- اجتماعی حرفی برای گفتن داشته باشد.
کتاب مادر مبارزان، نوشتۀ حامد دلاوری، تحلیلی گذرا بر مبارزات هوشمند حضرت زهرا(س) است. هر پژوهشگر و متفکر بصیری با مطالعه در تاریخ صدر اسلام، پی خواهد برد که جریان انحرافات آن بُرهه در آنچه بهظاهر رخ داده خلاصه نمیشود؛ بلکه یک شبکۀ نفوذ سری بهصورت حرفهای و کاملاً نامحسوس، با سوءاستفاده از بیبصیرتی آحاد جامعۀ اسلامی و دنیاطلبی برخی از صحابه، جامعۀ نوپای اسلامی را از مسیری که حضرت رسول(ص) تعیین فرموده بود، منحرف ساخته و شکافی تاریخی در امت واحدۀ اسلام ایجاد نموده است که آثار شوم آن کماکان پابرجاست. بر این اساس، باید تاریخ بهگونۀ دیگری ورق زده و روشن شود. این اثر تلاش دارد که با روشنگری در این زمینه، به برخی از وقایع تاریخی با محوریت زندگی و مبارزات هوشمندانۀ حضرت زهرا(س) بپردازد و پاسخی باشد به سؤالات متداول در این زمینه. گزیدۀ کتاب: و اینگونه بود که با رشادتها و مجاهدتهای یگانه بانوی اسلام، محور امامت و ولایت توانست عزتمندانه و بدون اینکه بیعت ظالمانۀ جریان نفوذ بر گردنش بیاید، استمرار پیدا کند. جریان نفوذ قصد داشت علی(ع) را یا ترور فیزیکی کند یا ترور شخصیتی. زهرای مرضیه(س) با جانفشانی و فدا کردن جان خود، جریان نفوذ را در هر دو زمینه ناکام گذاشت...
Leave a comment