اویافت مرا به قلم رضاعیوضی داستان هایی با بیانی طنز و همراه با مزاح، حال و هوای زائران و مسافرین پیاده روی اربعین
سفرنامۀ پیادهروی اربعین، کتاب او یافت مرا، نوشتۀ رضا عیوضی، سفرنامۀ پیادهروی اربعین است. این کتاب دفتر اول از مجموعۀ «روایت برادهها» است که با بیانی طنز و همراه با مزاح، حالوهوای زائران و مسافران مسیر پیادهروی اربعین را بهزیبایی بهتصویر میکشد. روایتها و داستانهای جذاب از شروع جاذبۀ مغناطیس حسینی در روز اربعین. جاذبهای که جابر بن عبدالله را از مدینه بلند میکند و به کربلا میکشد. این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی، در دل من و شماست. کسانی که معرفت به اهلبیت دارند، عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است. این از آن روز شروع شده است. این کتاب، در نوع خود اولین کتاب طنز در زمینۀ سفرنامۀ پیادهروی اربعین حسینی(ع) است که تا کنون نگاشته شده است. گزیدهای از کتاب: بهجز مشکل دلپیچه و تکرر شببیداری، امراض دیگری هم در بین بچهها شایع شده است. یکی از شایعترین آنها عرقسوختگی پاهاست! شاید بهجرأت بشود گفت که وقتی راه رفتن نصف بچههای گروه را از دور تماشا میکنم، بهنظر میآید که میخواهند برای زدن یک ضربه آزاد کاشته دورخیز کنند! بعضیها هم ترجیح میدهند توی موکب تا جایی که میشود، چهاردستوپا یا سینهخیز حرکت کنند و هیچ حرکت اضافهای ازشان سر نزند! اما یکی-دو نفر هستند که همان سینهخیز را که چه عرض کنم، کلاً ترجیح میدهند حتی برای غذا و قضا هم از جا بلند نشوند.
بینایی به قلم امین بابازاده روایتی مستند از زندگی اصحاب اباعبدالله الحسین در عاشورا
صحنه گردان عاشورا به قلم محمدهادی مصلحی تحلیل معرفتی و شناختی واقعه بزرگ عاشورا
اهالی اینجا به قلم زهراآقازاده نژاد رونوشت هایی از بخش بانوان یک موکب اربعین در کربلا
سربرخاک دهکده به قلم فائضه غفارحدادی روایت یک نویسنده از پیاده روی اربعین به همراه چهار محافظش
کتاب «سر بر خاک دهکده» روایت سفر فائضه غفار حدادی با چهار بادیگارد قدبلندش از پیادهروی اربعین است؛ زنی که روزی به دهکده «خاک بر سر» سفر کرده حالا به دهکدهای سفر میکند که دوست دارد سر بر خاکش بگذارد؛ دهکدهای که شهردارش همان علمدار کربلا است. نویسنده از سفری مینویسد که سراسر رحمت و جذبه است. رحمتی واسعه از سفره ارباب که در عالم پهن شده و جاذبه ای مغناطیسی که کل عالم را به خود مجذوب کرده است. گزیدهای از کتاب: «مگر یک شهر چقدر ظرفیت دارد؟ نکند این سیل جمعیت که لابد از صبح همین شکلی بوده، از این طرف شهر وارد میشود و به همین حالت از آن طرف شهرخارج میشود؟ شاید هم این چند روز شهر گشاد میشود و جا باز میکند؟ بعید هم نیست! شاید این ایام، امام حسین کربلا را میسپارد به علمدارش. شهردار که او باشد، دیگر همه چیز ممکن است. شهر اندازه یک کشور، کش میآید و بعد که همه را بغل کرد، فشارشان میدهد. آن قدر به هم نزدیکشان میکند که دلهایشان به هم گیر کند. اخبار و احوالشان در هم گره بخورد. از غریبگی مسافتهای دور و دراز دربیایند و مثل مردم یک دهکده به هم نزدیک شوند. دهکدهای که انگار زادگاهشان بوده و خانه پدری را هنوز هم دلشان نیامده بفروشند و هر سال اربعین میعادگاهی است که همه رفتهها و هویت گم کردهها برمیگردند به وطنشان. به هویتشان. به خاکشان. خاکی که برایشان مقدس است.»
قصه کربلا به قلم مهدی قزلی برش هایی از زندگانی امام حسین «ع» از آغاز تا پرواز
گلوله های داغ به قلم رضا کشمیری برش هایی از روایت های طلبه ای است که با خواهر زاده ناتوان ذهنی اش همسفر راه کربلا می شود.
کتاب «گلولههای داغ» شامل خرده روایتهای طلبهای است که با خواهرزاده ناتوان ذهنیاش همسفر راه کربلا میشود و این همسفر عجیب شخصیّت منحصر به فردی است که در طول سفر ماجراهایی طنزآمیزی را خلق میکند. رضا کشمیری در این اثر در کنار روایت شیریناش از پیادهروی اربعین به روایت دلدادگی زائران و خادمان حضرت امام حسین پرداخته است. بخشی از کتاب: «بعضی مواقع واقعا دست خودش نبود و کارهای عجیبی میکرد. بعد از آن جریان قلقلک زیر بغل زن مردم در مشهد خیلی به او هشدار داده بودم که حواسش باشد. اما یکبار دیگر موقع نماز در حال سجده دستش را جلو برده بود و کف پای نفر جلوی را قلقلک داده بود. کاش فقط قلقلک میداد، آنچنان میخاراند که پوست را زخم میکرد».
باش به قلم مرثاصامتی روایتی داستانی از عشق و انتقام در مسیر زیارت ابا عبدالله «ع»
نمک گیر به قلم زهراعوض بخشی
روایتی از زندگی حاجحسین برزگر؛ سردستۀ هیئت خلف باغ یزد کتاب نمکگیر، نوشتۀ زهرا عوضبخش، روایتی از زندگی حاجحسین برزگر، سردستۀ هیئت خلف باغ یزد است. تجربههایی شنیدنی از ذاکران اهلبیت و پیرغلامان مکتب امامحسین(ع)، برای انتقال به مداحان نسل جوان و حتی عموم مردم تا در این مسیر شور و شعور و شوق به بالندگی برسند. تجربههایی که هرکدام میتواند مسیر بندگی را هموار و شعور حسینی را در باور مسلمانان ایجاد کند.
گزیدهای از کتاب: آقای رحیمی چاووشی را شروع میکند. پای هر تیر، ده-پانزده نفر آدم قویهیکل پابرهنه ایستادهاند و دسته را سفت چسبیدهاند. پهلوانها روی بام با تمام قدرت طنابها را گرفتهاند. با «یاحسین» چاووشیپوش از زمین کنده میشود و قلبها از سینه. حسینیه میلرزد. یاحسین! آنقدر حسین را میکشد تا همه دم بگیرند! حسین حسین حسین حسین! مردها هم تیرک بهدست و ذکر برلب میگویند و دایرهوار میدوند. تیرها توی دستشان تاب میخورند دور حسینیه تا کمکم عمود شوند. پایشان محکم شود روی زمین و پوش میزان شود توی آسمان. پوش که بالا میکنیم، صلوات میفرستیم و مینشینیم به آب و شیرینی خوردن...
علاقمندان برای خرید آنلاین این کتاب ها می توانند به سایت من و کتاب مراجعه کنند.
Leave a comment