طلایه دار

حسین در کارخانه اسلحه‌سازی صنایع دفاع مشغول به کار شد، اما به دلیل همراه داشتن کتاب‌های ممنوعه توسط ساواک بازداشت و پس از بازجویی و شکنجه به دو سال و هفت ماه زندان محکوم شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، او به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مسئولیت پاک‌سازی نیروهای انسانی در ده کارخانه و شرکت حساس را بر عهده گرفت. با وجود موانع، اشتیاق او برای حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی سرانجام به نتیجه رسید و پس از سماجت بسیار، دو بار به جبهه اعزام شد. در نهایت، در سال ۱۳۶۱ در عملیات فتح‌المبین در منطقه دارخوین خرمشهر، بر اثر اصابت ترکش موشک کاتیوشا به شهادت رسید.

طلایه‌دار نه‌تنها داستان زندگی یک مبارز انقلابی و پاسدار فداکار است، بلکه تصویری از تعهد، ایثار و پایبندی به آرمان‌های والا را به نمایش می‌گذارد. این کتاب برای علاقه‌مندان به تاریخ انقلاب اسلامی و زندگی‌نامه شهدا اثری ارزشمند و خواندنی است که روحیه مقاومت و ازخودگذشتگی را به تصویر می‌کشد.

چرا باید کتاب «طلایه‌دار» را بخوانید؟

1. روایت زندگی یک قهرمان واقعی: این کتاب داستان زندگی مردی از دل محله‌ای ساده در تهران است که با اراده و تعهد، مسیری پرفرازونشیب را از کودکی تا شهادت طی کرد. خواندن زندگی حسین شکوری به مخاطب نشان می‌دهد که چگونه یک فرد عادی می‌تواند با ایمان و تلاش به چهره‌ای تأثیرگذار تبدیل شود.
2. آشنایی با تاریخ انقلاب اسلامی: کتاب نگاهی عمیق به فضای اجتماعی و سیاسی دهه‌های 40 و 50 ایران ارائه می‌دهد. فعالیت‌های گروه صف، مبارزات علیه رژیم پهلوی و نقش ساواک، تصویری ملموس از آن دوران را برای خوانندگان به‌ویژه نسل جوان ترسیم می‌کند.
3. الهام‌بخش برای استقامت و ایثار: داستان زندگی حسین شکوری، از تحمل زندان و شکنجه تا حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی، نمونه‌ای از استقامت، شجاعت و ازخودگذشتگی است. این کتاب به مخاطب انگیزه می‌دهد تا در برابر سختی‌ها تسلیم نشود و برای آرمان‌هایش تلاش کند.
4. تأثیر اندیشه‌های بزرگ بر زندگی: علاقه حسین به مطالعه آثار متفکرانی چون مرتضی مطهری، علی شریعتی و جلال آل احمد نشان‌دهنده نقش مطالعه و آگاهی در شکل‌گیری شخصیت و انتخاب مسیر زندگی است. این موضوع برای مخاطبانی که به رشد فکری و معنوی علاقه‌مندند، جذاب خواهد بود.
5. درک روحیه انقلابی و جهادی: کتاب نشان می‌دهد که چگونه یک جوان با فعالیت‌های فرهنگی شروع کرد و به تدریج به یک مبارز انقلابی و سپس پاسدار جبهه‌های جنگ تبدیل شد. این تحول برای کسانی که به دنبال درک روحیه انقلابی و جهادی هستند، بسیار آموزنده است.

ویژگی‌های برجسته کتاب:

• روایت مستند و تاریخی: داستان بر اساس واقعیت‌های زندگی حسین شکوری نوشته شده و اطلاعات تاریخی ارزشمندی درباره مبارزات انقلابی و جنگ تحمیلی ارائه می‌دهد.
• زبان ساده و روان: کتاب با زبانی صمیمی و قابل فهم نوشته شده که برای طیف وسیعی از مخاطبان، از جوانان تا بزرگسالان، مناسب است.
• تمرکز بر ارزش‌های انسانی: موضوعاتی چون ایثار، تعهد، وفاداری به آرمان‌ها و اهمیت مطالعه و آگاهی در سراسر کتاب برجسته است.
• تصویرسازی از یک دوره حساس: کتاب با توصیف دقیق محله دولاب، فضای زندان ساواک و جبهه‌های جنگ، خواننده را به دل تاریخ می‌برد.
• الهام‌بخش برای نسل جدید: این کتاب به‌ویژه برای نسل جوان که ممکن است با فضای انقلاب و جنگ آشنا نباشند، فرصتی برای درک ارزش فداکاری‌های آن دوران فراهم می‌کند.

مخاطب هدف:

• علاقه‌مندان به تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
• جوانانی که به دنبال الگوهای واقعی و الهام‌بخش هستند
• افرادی که به زندگی‌نامه‌های شخصیت‌های تأثیرگذار و شهدا علاقه دارند
• خوانندگانی که به داستان‌های واقعی با محوریت ایثار و مقاومت علاقه‌مندند

طلایه‌دار نه‌تنها یک زندگی‌نامه است، بلکه آینه‌ای از ارزش‌هایی است که می‌تواند به زندگی امروز ما معنا و جهت ببخشد. اگر به دنبال اثری هستید که هم شما را با تاریخ معاصر ایران آشنا کند و هم انگیزه‌ای برای استقامت و تعهد در شما ایجاد کند، این کتاب انتخابی بی‌نظیر است.

گزیده‌ای از کتاب «طلایه‌دار»:

- چه به موقع آمدی پهلوون. حقا که حلال زاده­ای. می­خواستم بفرستم دنبالت. چه خبر؟ کارها چطور پیش میره؟

حسین هیچ­چیزی نگفت. فرمانده ادامه داد:

-        برادرها، توی ستاد فرماندهی تصمیم گرفتن بعضی از فرمانده­ها رو جابجا کنن. الان درباره تو به من تلفن کردند. کلی تعریف کردم ازت. تاچند روزدیگه حکم فرماندهی سپاه ورامین رو بهت تحویل می­دن. خلاصه شیرینی من یاد نره. بسلامتی ایشاءالله.

حسین خنده تلخی کرد و گفت:

-        سلامت باشید. خدمت رسیدم که بگم تمام کارهایی که مربوط به مسئولیت من درکارخونه­ها و شرکت­ها میشد رو صفر کردم. هیچ کار عقب افتاده یا مانده­ای نیست.

-        احسنت. آفرین. غیر از این هم انتظار دیگه از تو نداشتم.

-        با اجازه می­خوام برم جبهه.

خنده روی لب فرمانده ماستید. حسین خواست حرفش را ادامه دهد که فرمانده گفت:

-        من چی می­گم، تو چی می­گی.

حسین مودب گفت:

-        اگه با اعزامم به جبهه موافقت نکنید، استعفا میدم.

و فرمانده را در بهت و حیرت ترک کرد.