ورود به سایت
کتاب های الکترونیک
یادداشت بر کتاب هواتو دارم
محمدرسول ملاحسنی خوب بلد است برای کتابهایش نامهای خوب انتخاب کند. مثل کتاب «یادت باشد» و مثل کتاب «کاش برگردی». او در کتاب «هواتو دارم» روایتگر زندگی شهید مرتضی عبدالهی است. شهیدی که در 23 آبان 1396 در دیرالزور سوریه و در سی سالگی به شهادت رسید.
نویسنده کتاب، یکی از علتهای نگارش کتاب را سخنان رهبر معظنم انقلاب بیان کرده است: «در بیان زندگینامهی شهیدان سعی کنیم خصوصیات زندگی اینها و سبک زندگی اینها را تبیین کنیم. این مهم است... این شهیدی که شما از یاد او به هیجان میآیید، در محیط عادی زندگی چه جوری عمل میکرده؛ اینها خیلی مهم است؛ وضع عادیِ زندگی کردن شهدا چه جوری بوده؟ فرض بفرمایید ازدواجشان، افرادی که اهل نگارشاند، اهل قلم خوب هستند، اهل ذوق در این معانی هستند، بنشینند تصویرسازی کنند؛ کتابهایی کوتاه که جوان حوصله کند بخواند. اینها را بسازند، کتاب تولید کنند.»
ملاحسنی برای نوشتن این اثر برنامه منظمی داشته و بیش از هشتاد نکته اخلاقی را لابلای صفحات مخاطب به یادگار گذاشته است. نکاتی که اگر در زندگی استفاده کنیم، شاید عاقبتی مثل شهدا پیدا کنیم. مصداق جمله سردار شهید حاج قاسم عزیز که فرمود: «شرط شهید شدن شهیدانه زندگی کردن است.»
«هواتو دارم» از دوازده فصل تشکیل شده و ماجرای قصه زندگی شهید مهندس مرتضی عبدالهی از سال هشتادوپنج شروع و در سال نودوهفت تمام میشود. روایت دوازده سال از زندگی پرپیچوخم و پر از لحظههای ناب یک قهرمان. داستان از یک خواب شروع میشود. خوابی که سرچشمه تغییرات اساسی در یک انسان است. خوابی که همسر او قبل از ازدواجشان میبیند و تحول عجیبی را در او ایجاد میکند. همسر مرتضی با اسم مستعار «ستاره» راوی داستان زندگی آنهاست. ماجرای خواستگاری مرتضای بیستساله را تعریف میکند: «... چیزی که برایم خیلی جالب بود این بود که مرتضی تکلیفش با خودش روشن بود. هدفش مشخص بود. میدانست از زندگی چه میخواهد. برایم خیلی هیجانانگیز بود که پسری با این سنوسال بخواهد اینقدر پخته و حسابشده حرف بزند. صداقت و اطمینانخاطر را در حرفهای یک پسر بیستساله میدیدم و از همان ابتدا این انرژی مثبت من را گرفت و محبت خاصی به مرام و صداقت و سادگی آقامرتضی پیدا کردم که نه کار داشت، نه سرمایه، نه درسش تمام شده بود؛ ولی کاملا شفاف بود؛ بیهیچ شیلهپیلهای.» مرتضی آن موقع دانشجوی سال سوم مهندسی عمران بود. بعد از کش و قوسهای فراوان، در آذر ماه سال 87 عقد میکنند و مهرماه سال 90 و در شب ولاذت حضرت معصومه(س) سر زندگی مشترکشان میروند.
کتاب از یک طرف بهنوعی جنس زنانه دارد و از طرف دیگر روایتگر سبک زندگی یک شهید مدافع حرم است. خواننده از یک سو، نکات اخلاقی جالبی را از شهید به خاطر میسپارد، از سوی دیگر با ابعاد مختلف شخصیتی شهید آشنا میشود و از سوی دیگر، با جنایتهای داعش بیشتر آشنا میشود. با اینکه نویسنده کتاب مرد است؛ ولی بهخوبی توانسته احساسات و عواطف زنانه را به تصویر بکشد. این اتفاق در دو کتاب قبلی ملاحسنی هم به خوبی مشهود بود.
مرتضی انوع و اقسام ورزشهای رزمی را بلد بود. شجاع بود و باهوش و به درس اهمیت میداد. برای اینکه بتواند عازم سوریه شود، دورههای مختلف غواصی، پاراگلایدر و راپل را یاد گرفت. با این اوصاف نتوانست به دفاع از حرم اهلبیت علیهمالسلام برود. این اتفاق را با پدرش در میان گذاشت. پدری که در دوران دفاع مقدس از فرماندهان و از گردان تخریبچی بود. پدر به کمک کوچکی اکتفا میکند که آن هم کارساز نمیافتد. بالاخره با اختراعش بود که جواز مدافع حرم شدن را کسب کرد، تا جایی که خود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی توصیه موکد کردند تا مرتضی بهعنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شود.
او دوستان زیادی داشت؛ ولی تلاش میکرد همه را از خودش راضی نگه دارد. کار سختی بود؛ اما مرتضی این کار را خوب بلد بود. نمونهاش در همان آخرین اعزامش به سوریه بود. او در آزادسازی گذرگاه القایم در عراق حضور داشت. القایم گذرگاه بین استان الانبار عراق و دیرالزور سوریه است که نیروهای داعش از ابتدای بحران سوریه و عراق بر این گذرگاه مسلط بودند. وقتی این گذرگاه از داعش پاکسازی میشد، رزمندهها باید از عراق به پایانه مرزی بوکمال برمیگشتند.
بهواسطه این پیروزی همانجا بین رزمندگان قرعهکشی شد که اسم هرکس بیفتد میتواند به نیابت همه بچههای آنجا برای زیارت اربعین به کربلا برود. قرعهکشی به نام مرتضی افتاد. با آنکه همان موقع همسرش برای بار اول در اربعین راهی سفر کربلا بود و اگر او هم میآمد میتوانستند همسفر باشند؛ ولی مرتضی انصراف داد. به مرز بو کمال برگشت و بین تکلیف جهاد و زیارت، جهاد را انتخاب کرد. گفته بود: «تکلیف من ماندن در کنار دیگر رزمندگان و جهاد است»، تا اینکه در همان منطقه به شهادت میرسد. مرتضی اولینبار در اردیبهشت سال ۱۳۹۵ به مدت ۴۰ روز به سوریه اعزام شد. بار دوم مهر ماه ۹۶ به سوریه رفت و نهایتاً ۲۳ آبانماه سال ۹۶ در استان دیرالزور در شرق سوریه در آزادسازی بو کمال سوریه در عملیات شناسایی نقاط حساس دشمن به شهادت رسید. روز بعد از شهادتش، همرزمانش در بوکمال سوریه، جشن پاکسازی داعش را برگزار کردند.
مرتضی از آن شهدایی بود که خیرش به همه میرسید. چه قبل از شهادت و چه بعد از شهادت. حتی برای بعد از شهادت هم برنامهریزی کرده بود. از قبل شفاعتنامهای برای برخی از بستگانش از جمله همسرش نوشته بود: اینجانب مرتضی غلامِ حضرت زینب(س) متعهد میشود در صورت شهید شدنم شفاعت همسر عزیزم را در محضر خدا و رسولش و اهل بیت بزرگوارش بکنم. او قبلاً در وصیتی مزارش را مشخص کرده بود و نمیخواست سنگ مزار داشته باشد و میگفت: «به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم.»
در بخشی از کتاب آمده است: «به ورودی خانه خودمان که رسیدم نگاهم به دمپایی های مرتضی افتاد که همیشه دم در بود. ناخودآگاه نشستم و دمپایی را دست گرفتم. اشک امانم نمی داد. در دلم درد بزرگی داشت جوانه میزد. دردی به سنگینی این غم که دیگر صاحب این دمپایی ها به این خانه سر نخواهد زد. کف دمپایی را بوسیدم و به صورتم کشیدم. دوست داشتم خاک کف پای فدایی حضرت زینب روی صورتم شهادت بدهد که من اگر اختیار داشتم هیچ وقت بدون مرتضی به این خانه برنمی گشتم. به زور کلید انداختم و وارد خانه شدم، خانهای که همه جایش بوی مرتضی می داد…»
کتاب «هواتو دارم» در ۳۰۴ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و تاکنون پنجبار به زیر چاپ رفته است.