وجود کتاب های خواندنی با موضوع اهل بیت(ع) در کتابخانه هر ایرانی مسلمان بی شک ارزشمند است. مطالعه زندگی و سیره معصومین و الگوبرداری از آن بزرگواران بی شک زندگی معنوی و آرامی را به برای خوانندگان این کتاب ها به ارمغان می آورد. سایت من و کتاب با این رویکرد ۸ کتاب خواندنی از نشر شهید کاظمی را با موضوع اهل بیت(ع) را به علاقمندان معرفی می کند.
ناتا:
ناتا رمانی تاریخی-مذهبی از صدر اسلام با محوریت از بَردگی در آفریقا تا کنیزی و همسایگی با اهلبیت(ع) است. رمان «ناتا» که به قلم زهرا باقری به رشته تحریر درآمده، داستان زندگی دختری است که از دوران کودکی طعم تلخ بردگی و سپس کنیزی را تجربه میکند. زندگی برده گونه ناتا از قبل از ظهور اسلام آغاز و تا شهادت حضرت زهرا(س) ادامه دارد. در واقع باقری با سوژهای جذاب به بیان احوالات زنان قبل و بعد از اسلام میپردازد. از حقوق فردی و اجتماعی آنها گرفته تا جایگاه آنها در خانواده و جامعه. نخستین و بزرگترین مزیت این اثر، سوژه بکر آن است، که در قامت رمان کمتر کسی به سراغ آن رفته است. رمان روان و منسجم باقری با کشمکشهای اولیه خوبی آغاز میشود. بهطوری که داستان در صفحات ابتدایی آبستن حوادث متعددی است. او به خواننده این فرصت را میدهد تا در دالانهای تاریخ اسلام قدم بزند. آدوک، عموی پدر ناتا و مهمترین شخصیت قبیله گفته بود: «ناتا همنشین بزرگان میشود و ستارهای دنبالهدار را خواهد دید که او را به سعادت میرساند». این جمله تنها کورسوی امید ناتا در روزهای سخت و نامعلوم بردگی است. داستان با دو زاویه دید متفاوت روایت میشود. نویسنده گاهی دوربین را به ناتا میدهد و گاهی به خوله، دختر صاحبخانه. خواننده بهراحتی میتواند با این دو زاویه دید، اطلاعات خوبی را در زمینه زندگی کنیزان و غلامان در ۱۴۰۰سال پیش بهدست آورد. نویسنده با خلق لحنهای متفاوت، این امکان را به مخاطب میدهد تا از طریق لحن، به ویژگی شخصیتها پی ببرد. زبان داستان زبانی است که گزارهها و تجربیات زنانه نویسنده را بازتاب میدهد و در نهایت سبب میشود که ما شاهد یک رمان کاملاً زنانه باشیم. نثر ساده و البته نزدیک و مرتبط با آن دوران، رمان را خوشخوان کرده است. مضاف بر این، نویسنده از نقشه راه داستانش کاملاً آگاه است. بههمین خاطر شخصیتهای حاضر در داستان، کارکرد و سرنوشت مشخصی دارند. در این میان نویسنده حوادث مهم تاریخ اسلام را هم وارد داستان میکند. دعوت مخفیانه مردان مدینه به اسلام توسط پیامبر، جنگهای مختلف، تأثیر آیات قرآن بر زندگی و منش مردم، هجرت پبامبر به مدینه، واقعه غدیر خم، وفات پیامبر و شهادت حضرت زهرا از مهمترین آنهاست. همچنین ما در رمان، تغییر نحوه برخورد جامعهی مردان با زنان، بهویژه غلامان و کنیزان را با ظهور اسلام مشاهده میکنیم. بهعبارتی رفتار شخص پیامبر و نزول آیات مرتبط با آئین بردهداری سبب شد تا مردم از عقاید جاهلانه خود دست بکشند. در پایان باید گفت، زهرا باقری توانسته با تلفیق مستندات تاریخی و عنصر خیال، تصویری رئالیستی از شهر و فضای مدینه ارائه دهد و بهدور از هرگونه بیرونزدگی از اسلوب داستان، پیام خود را به مخاطب برساند.
بخشی از کتاب ناتا: حتی یک زن هم روی سکو رفت و با صدایی رسا، چنان شعر میخواند که همهٔ مردان حیرت کرده بودند. دوست داشتم بدانم چه میگویند. حتی در خیال هم نمیتوانستم تصور کنم این زبان را یاد بگیرم. در طول این مدت، فقط سلام، بیا، برو، بخواب و ساکت باش را فهمیده بودم. زبانی سخت به نظر میآمد. حس میکردم موقع ادای بعضی کلمات، حلق ابوعمر زخم میشود. مدام او و پسرانش را میپاییدم. وقتی حواسشان نبود، دور و برم را خوب نگاه میکردم. کاش به جای آن دو خواهر، من را خریده بودند. از وقتی خریدارشان آنها را خرید، به چادری که دقیقاً روبهروی من بود رفتند. چند پیرزن داخل چادر بودند؛ میدیدم که سینی غذا و نوشیدنی به آنجا میبرند.
قصه کربلا:
کتاب قصه کربلا؛ برشهایی از زندگانی امامحسین(ع) از آغاز تا پرواز است. قبل از پرداختن به ویژگیهای این اثر عاشورایی، یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که اصولاً حادثۀ کربلا یکی از وقایع فراموشنشدنی تاریخ شیعه است که با گذشت قرنهای متمادی هنوز هم تازگی دارد و هر شنوندهای را در هر گوشهای از کرۀ خاکی که باشد تحت تأثیر قرار میدهد. در حادثۀ کربلا اتفاقات ناگواری به وقوع پیوست که هنوز هم بسیاری از مفسران تاریخی از تحلیل جامع آن عاجزند و هر بار فقط گوشههایی از آن واقعۀ بزرگ بررسی و تجزیه و تحلیل میشود. نویسنده در این کتاب، با بهرهگیری از وقایع عاشورا به خلق داستانهای کوتاه دربارۀ امامحسین(ع) و یاران باوفایش در واقعۀ عاشورا پرداخته است. مهدی قزلی این کتاب را نگاشته و ازجمله آثار نویسنده کتاب قصه کربلا میتوان به پنجرههای تشنه اشاره کرد. برشی از کتاب: حسین همیشه پیشِ روی بقیه بود نه پشتسرشان، همیشه پناهگاه دیگران بود نه در پناهشان؛ همانطور که شایستۀ امام است. در کربلا هرکدام از یارانش که میافتادند و صدایشان درمیآمد، حسین را صدا میزدند و دوست داشتند سرشان را بگذارند روی پای کسی که همیشه در همهچیز ازشان جلو بوده. خودش اما چه کسی را باید صدا میزد وقتی روی زمین افتاده بود؟ «خدایا راضیام به رضایت و تسلیمم به قضایت، معبودی جز تو نیست» و شاید حضرت حق در جواب زمزمههای حسین جواب میداده: (وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی) یا میگفته بیا... (ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً)
مادر آفتاب:
کتاب مادر آفتاب، نوشتۀ مهرالسادات معرکنژاد، روایتی داستانی از زندگی حضرت زهرا(س) است. زندگی حضرت زهرا(س)، این بانوی باعظمت اسلام، که شهادت مظلومانۀ او سرآغاز دیگر مصائب تاریخ شیعه بوده و هست و تا همیشۀ تاریخ در خاطرۀ همگان باقی خواهد ماند، زوایای پیدا و پنهان دیگری دارد که پرداختن به آنها و به تصویر کشیدنشان در بیش از هزاران کتاب بگنجد، اما به آن کمتر پرداخته شده است. زندگی نورانی و پربرکتی که میتواند داستانها و رمانهای زیادی از آن الگو بگیرد و به رشتۀ تحریر درآید. این اثر جلد دوم از مجموعۀ 14جلدی «چهارده خورشید و یک آفتاب» است. روایتی مستند؛ که با قلمی نو و شیوا، اما داستانگونه که از یکصد داستانک تشکیل شده و از ولادت تا شهادت را به تصویر میکشد. بخشی از متن کتاب مادر آفتاب: از اهالی مدینه بود. در زد، وارد شد. سلامش کرد. از دلیل آمدنش پرسید. گفت: «آمدهام از شما خیر و برکت بگیرم.» فاطمه(س) گفت: «هرکس سه روز بر پدرم یا بر من سلام کند، خدا بهشت را بر او واجب میکند.» پرسید: «تا وقتی زنده هستید؟» فاطمه(سلام الله علیها) جواب داد: «هم در حیات، هم در ممات.»
آفتاب آخرین:
اولین کتاب از مجموعۀ ۱۴جلدی «چهارده خورشید، یک آفتاب» که به زندگی و زمانۀ آخرین پیامبر خدا؛ حضرت محمد مصطفی(ص) اختصاص دارد. ایشان زندگی پرفزارونشیبی داشتهاند؛ اما کمتر کسی از جزئیات زندگی ایشان و فضائل معرفتی و اخلاقیشان در قالب داستان قلم زده است. در این کتاب سعی شده با زبانی مناسب و روان در قالب صد برش کوتاه، زندگی پر از خیر و برکت پیامبر عظیمالشان اسلام روایت شود. برشی از کتاب آفتاب آخرین: گفته بود: " همه پیامبران, قبل از نبوت چوپانی کرده اند." گفته بودند: " خودتان چه طور؟ " گفته بود: " من هم گوسفندان مردم مکه را توی سرزمین قراریط چوپانی کردم. " حق هم داشت, برای سروکله زدن با آدم هایی مثل ابوجهل و ابولهب, آدم باید هم قبلش با بز و گوسفند سروکله زده باشد.
سربر خاک دهکده:
در کتاب سر بر خاک دهکده، روایتهای فائضه غفار حدادی از سفر اربعین ۹۷ را می خوانید. فائضه غفار حدادی، نویسنده کتاب «خط مقدم» این بار به قلمش رنگ و بوی اربعین داده و از سفری نوشته است که پر از رحمت و برکت و جاذبه است. در این کتاب نویسنده به جاذبههای سفر اربعین پرداخته و ان را با سفرهای اروپایی مقایسه کرده است. سر بر خاک دهکده، روایت جذابی از یک سفر معنوی توام با اشک و لبخند است.
گزیده کتاب: ما دهه شصتی ها توی صف بزرگ شدهایم و در این رشته تخصصی برای خودمان کسی هستیم! همه آن سال ها که من دوران جنینی و نوزادی و نوپایی و خردسالی را می گذراندم، بابا جبهه بوده و من و مامان دوتایی صف های مختلف را با استقامت خودمان از پا درآورده ایم. اما تا حالا صف سیم کارت نایستاده بودم که آن را هم الحمدلله تجربه کردم. نوبتم که میرسد یکی اطلاعات پاسپورتم را توی تبلتی وارد میکند و همان تبلت را بلند میکند و بدون اینکه اجازه بگیرد از صورتم عکس میگیرد. از مراحل خرید است گویا! یکی هم پول را میگیرد و بسته سیم کارت را تحویل میدهد. چند نفر سرپا بین مردم می چرخند و سیم کارت های جدید را برای آنها که مایلند توی گوشی می اندازند و چک میکنند که فعال شده باشد. خودم را به اولین نمونه از آنها می رسانم. سرش شلوغ است. خودم سنجاق ته گرد دارم. سیم کارت را میاندازم و میدهم که فقط فعالش کند. به محض فعال شدن اینترنت چشمان مرد از تعجب گرد میشود. چند لحظه طول میکشد که بدانم چه اتفاقی افتاده. تلگرام گوشی من از دهم اردیبهشت که فیلتر شده تا این لحظه که ششم آبان نود و هفت است باز نشده. اینجا که دیگر تلگرام فیلتر نیست، به محض اتصال به اینترنت بالای هزار پیام روی آن آمده! مامور فعالساز در حالی که گوشی ام را پس میدهد، با دست اشاره میکند به تلگرام و می خندد. لابد فکر کرده این همه پیام در همین یک و نیم ساعتی که توی هواپیما بودهام آمده و احتمالا من خیلی آدم خفنی هستم که دوستان و هوادارانم در هر ساعت برایم هزاران پیام میفرستند!
غدیر در مدائن:
کتاب غدیر در مدائن، نوشتۀ خاکریز ایمان و اندیشه، بلندترین داستان غدیر به روایت «حذیفه یمانی» برای یک جوان ایرانی است. غدیر در مدائن اولین قدم در روایت داستانی غدیر است. شخصیت محوری این داستان یک جوان ایرانی است که ماجرای غدیر را از زبان حذیفه، فرماندار مدائن و از یاران حضرت امیر(ع) میشنود. با به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) دو نامه به حذیفه میرسد که یکی از آنها را باید در مسجد برای مردم بخواند. در جریان قرائت نامه، حذیفه امام علی(ع) را «امیرالمؤمنین حقیقی» خطاب میکند و همین تعبیر آتشی میشود بر خرمن تصورات پیشین مسلم تا بخواهد بداند و به جمع شیعیان بپیوندد و بهسوی سرنوشت عاشقان امیرالمؤمنین قدم بردارد. ذکر اسناد و مدارک این روایت و همچنین روایتهای دیگر در پانویس و ادامۀ داستان پس از روز غدیر تا شهادت آن جوان در جنگ جمل از امتیازات کتاب است. نویسنده پس از معرفی اجمالی حذیفه و توضیحی دربارۀ حدیث غدیر، تیسفون یا غدیر در مدائن را به خواننده میشناساند. همچنین از تاریخچۀ غدیر در مدائن و دوران حکومت و امارت سلمان فارسی و حذیفه بر آن سرزمین سخن میگوید. نگاه نویسنده بیشتر معطوف به خطابۀ بلندی است که حذیفه در تیسفون ایراد کرده و پاسخهایی که به سؤالات آن جوان ایرانی داده است. این کتاب علاوه بر روایت ساده از واقعۀ بزرگ غدیر، باتوجهبه حجم اندکش، کتاب جذابی برای معرفی بهتر غدیر به دانشآموزان، دانشجویان و دیگر اقشار جامعه است.
بخشی از متن کتاب غدیر در مدائن صدای اذان ظهر از گلدستههای مسجد طنین افکنده بود. در بازار، کاسبها مغازهها را تعطیل میکردند تا برای نماز آماده شوند. مسلم با شتاب کوچۀ بازار را پشتسر گذاشت تا خود را هرچه زودتر به خانۀ امیر برساند. حکایتهایی که چند روز پیش، حذیفه برایش تعریف کرده بود، یکییکی در ذهنش تداعی میشد. هر لحظه و هر مکانی که شنیده بود مانند تصاویری از ذهنش میگذشت و او را در این چند روز رها نکرده بود. حتی نتوانسته بود در این مدت بهخوبی استراحت کند. چیزی به خانۀ حذیفه نمانده بود. از دور جمعیتی را دید که سر گذر جمع شده بودند. نزدیکتر شد و به مردم نگاه کرد. بیدرنگ به داخل گذر پیچید و با دیدن جمعیت در مقابل خانۀ امیر، دلش به شور افتاد. هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که ناگهان از داخل خانه صدای «لا اله الا اللّه» بلند شد. خشکش زده بود و توان راه رفتن نداشت. آرام به دیوار تکیه زد و پاهایش خم شد. به رفتوآمد مردم خیره ماند. تابوت حذیفه روی دستان مردم که «لا اله الا اللّه» میگفتند، از مقابل چشمان مسلم عبور کرد. بهدنبال تابوت به راه افتاد. اشک از چشمانش سرازیر شده بود. در دل فریاد زد: «سلام بر تو ای حذیفه! که در روزهای سختی مولایت را تنها نگذاشتی. سلام بر تو که منافقین را خوب میشناختی و حق را کتمان نکردی.»
چهره تو قبله هر شاعر است:
کتاب چهرۀ تو قبلۀ هر شاعر است، نوشتۀ کمال السید، نویسندۀ معاصر دنیای عرب است که او را به نوشتههای ادبیاش دربارۀ اهلبیت(ع) میشناسند. در این کتاب فصلهایی از حیات آن وجودِ عظیمالشأن را به پاکیزگی تصویر کرده است؛ از تولد تا پرواز. از شیرینیهای کودکی تا سختیهای دوران رسالت. حادثههای کمتر شنیدهشده از پیامبر(ص)؛ دشمنیِ یهود و جنگهای مهم تاریخ حیات پیامبر اسلام با کفار.
برشهایی از زندگانی پیامبر گرامی اسلام، از آغاز تا پرواز در کتاب چهره تو، قبلهی هر شاعر است عروس که باردار بود، از شنیدن خبر درگذشت ناگهانی همسرش در حیرت فرومیرود، همانگونه که عبدالمطلب و مکیان ناباورانه خبر تلخ را میپذیرند. از عبدالله پنج شتر به میراث مانده است و گلۀ کوچکی از گوسفند و کنیزی به نام «امّایمن». ماهها میگذرد و لحظۀ زایمان فرامیرسد تا نوۀ عبدالمطلب چشم به این جهان بگشاید. سرور مکیان در خدمت کعبه بود که بدو خبر دادند؛ خبری که چشمههای محبت را در دلش جوشانید. پیرمرد نوه را در آغوش گرفت و فریاد زد: «او را محمد نامیدم.» این نام شگفت در خانۀ مکیان سفر کرد. نامی زیبا، باحلاوت، همانند نغمهای رؤیایی. برخی پرسیدند: «چرا عبدالمطلب نام پدران و نیاکانش را بر او ننهاد؟ چرا محمد؟» و پیرمرد زمزمه کرد: «تا در آسمان و زمین ستایش شود!» و اینسان، تولد محمد با «عامالفیل» پیوند خورد. طوفان زمستان عقب نشست و «بهار» در فصل بهار متولد شد.
بینایی:
کتاب بینایی، روایت مستقلی از اصحاب امام غیر از بنی هاشم تا شهادت آنهاست. وجه تمایز کتاب بینایی در مقایسه با کتابهای دیگری که در باب عاشورا نوشته میشود در این است که در این کتاب بخش "بیان" وجود دارد که وجود آن جهت فضاسازی روایی و تاریخی است؛ قسمت بیان اشاره به نکتههایی از رفتار و گفتههای اصحاب و امام خطاب به اصحاب است که جنبههای معرفتی و تاریخی دارند.کتاب روایتی مستند است از زندگی اصحاب اباعبدالله الحسین(ع) در عاشورا این کتاب روایت اصحاب اباعبدالله(ع) غیر از بنی هاشم است و جز به ضرورت روایت از اصحاب بنی هاشم روایتهایی در کتاب آمده.وجه تمایز کتاب بینایی در مقایسه با کتابهای دیگری که در باب عاشورا نوشته میشود در این است که در این کتاب بخش "بیان" وجود دارد که وجود آن جهت فضاسازی روایی و تاریخی است؛ قسمت بیان اشاره به نکتههایی از رفتار و گفتههای اصحاب و امام خطاب به اصحاب است که جنبههای معرفتی و تاریخی دارند. گزیدۀ کتاب بینایی: حسین علیهالسلام در شبِ عاشورا وقتی عباس و یارانش توانستند از فرات آب بیاورند به اصحاب گفتند: " برخیزید آب بنوشید که آخرین توشهی شماست! غسل کنید و جامههایتان را بشویید تا کفنتان شود. " آخرین توشه آب از دنیا! چه تعبیری از امام؟!
Leave a comment