مهاجر سرزمین آفتاب

نویسنده: حمید حسام

مهاجر سرزمین آفتاب (خاطرات کونیکو یامامورا یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران)

این کتاب به روایت خاطرات کونیکویامامورا می​پردازد. وی تنها مادر شهید است که اصالتی ژاپنی دارد و فرزند شهیدش جوان نوزده ساله​ای بود که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌های زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبهه​ها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند که در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به شهادت رسید.

75٬000 ‎تومان
بدون مالیات محصول موجود است و میتوانید سفارش دهید

برشی از کتاب مهاجر سرزمین آفتاب:

«مادربزرگم، ماتسو، بوداییِ معتقدی بود که با پدرم، که پسر اولش بود، زندگی می‌کرد؛ پیرزنی هشتادساله که انس زیادی با او داشتم و او هم علاقهٔ بسیار زیادی به من داشت و سعی می‌کرد در هر کاری که رنگ مذهبی و اخلاقی بر اساس تعالیم بودا داشت من را هم شرکت دهد. او، هر روز صبح، پیش از خوردن صبحانه، همراه کتاب بودا وارد اتاقی می‌شد که محل یادبود مردگان بود و شروع می‌کرد به خواندن دعا و به من هم می‌گفت مثل او آداب دعا را به جا بیاورم. خودش زنی راست‌گو و درستکار بود و به من گوشزد می‌کرد: «کونیکو، سعی کن هیچ وقت به هیچ کس دروغ نگویی، زیرا اگر مرتکب دروغ شوی، تو را به جهنم می‌برند و آنجا حیوانات ترسناکی مثل اژدها و مار و عقرب هستند و زبانت را از دهانت بیرون می‌کشند.» تذکرات مادربزرگ در من تأثیر می‌گذاشت و سعی می‌کردم هیچ گاه دروغ نگویم. پدر و مادرم می‌کوشیدند من و سایر اعضای خانواده را با سنت‌های ژاپنی، که رنگ ملی و آیینی داشت، آشنا کنند. من از هر گونه جشنی خوشم می‌آمد و سنت‌های ژاپنی پُر بود از جشن‌های خرد و کلان. در کنار بازی و شیطنت در جشن‌ها، همیشه پرسش‌هایی در ذهنم شکل می‌گرفت. یکی از این جشن‌ها در فصل تابستان، در روز پانزدهم آگوست، برگزار می‌شد. بودایی‌ها اعتقاد داشتند که مردگان در این روز برمی‌گردند. طاقچه‌های خانه را پُر از میوه می‌کردند تا مردگان وقتی برمی‌گردند از میوه‌ها بخورند و به احترام آنان این میوه‌ها تا سه روز روی طاقچه‌ها می‌ماند. از همین رو، جشن سه روز طول می‌کشید. در پایان جشن، همهٔ آن خوراکی‌ها را برمی‌داشتیم و به دریا می‌ریختیم. من جرئت نمی‌کردم از پدر و حتی مادرم بپرسم اگر مردگان برمی‌گردند، چرا خوراکی‌ها را نمی‌خورند؟! دیده بودم که وقتی کسی می‌مرد، جسدش را، طبق آیین تدفین بودایی‌ها، در مکانی که محل سوزاندن مردگان بود می‌سوزاندند و همان‌جا راهب بودایی۳۰ با آن سرِ ازبیخ‌تراشیده و لباسِ گشاد و بلند و یک‌دست نارنجی‌اش می‌آمد و دعا می‌خواند. وقتی جسد به‌طور کامل می‌سوخت، خاکستر آن را در کوزه‌ای می‌ریختند و یک شب در خانهٔ قوم‌وخویش نگه می‌داشتند تا همهٔ بستگان بیایند و ببینند و وداع کنند و روز بعد، کوزه را داخل قبر می‌گذاشتند و اسم او را روی سنگ قبر می‌نوشتند. بعد، صبر می‌کردند تا روز پانزدهم آگوست فرابرسد و میوه و خوراکی‌ها را روی طاقچه بگذارند و چشم‌انتظارِ آمدن مردگان، سه روز جشن بگیرند. با این وصف، من حق داشتم در عوالم کودکی‌ام از خاکستر توی کوزهٔ بالای طاقچه بترسم و برنج و حبوبات و میوه‌های سه روز معطل را با کمک بزرگ‌ترها به دریا بریزم و فقط از بوی خوش عود سوخته در معبد شینتو و شنیدن نغمهٔ سازی که وسط دعا زده می‌شد سرِ شوق بیایم.»

ویژگی‌ها

موضوع
دفاع مقدس
نویسنده
حمید حسام / مسعود امیرخانی
شابک
978-600-03-3466-6
نوع جلد
نرم
قطع
رقعی
تعداد صفحات
248
سال انتشار
1399
نوبت چاپ جاری
اول
تاریخ بروز رسانی اطلاعات
1402/9/20
ناشر
سوره مهر
رتبه 
1401-03-27

نظرم

خیلی گرونه ولی ارزششوداره

نوشتن یک دیدگاه

6 محصولات مشابه در شاخه های مختلف:

محصولات مرتبط

1 بازدیدها

ساره

32٬000 ‎تومان
شما میتونید سفارش بدید: مقدار این محصول