دسته‌بندی بلاگ

مشاهده همه دسته‌بندی‌ها

پست‌های ویژه

نگاهی به کتاب «جنگ، جنگ تا نابودی»؛ تامین ۹۵ درصد تجهیزات نظامی ارتش بعث توسط شوروی

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-06

رئیس پیشین ستاد مشترک ارتش عراق، می‌گوید حدود ۹۵ درصد تجهیزات نظامی عراق از شوروی تأمین می‌شد و بخشی از آن نیز از...

مطالعه بیشتر

یادداشت؛ «کنج حرم» و داستان دو باجناقی که شهید شدند

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-05

زندگی مشترک چه در مرحله‌ی آشنایی و چه در مراحل بعد برای همه‌ی انسان‌ها چالش‌هایی را با خود به همراه دارد، چالش‌هایی...

مطالعه بیشتر

«خانومْ ماه»، «تبِ ناتمام» و «همسفرِ آتش و برف» تازه‌ترین تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب دفاع مقدسی منتشر می‌شود

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-05

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظّم انقلاب اسلامی چندی پیش، پس از مطالعه سه کتاب «خانومْ ماه»، «تبِ ناتمام» و «همسفرِ...

مطالعه بیشتر

سه کتاب دفاع مقدس با تقریظ رهبری منتشر می‌شود

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-04

رهبر معظّم انقلاب اسلامی، پس از مطالعه سه کتاب «خانوم ماه»، «تب ناتمام» و «همسفر آتش و برف» بر آن‌ها تقریظ نوشته‌اند.

مطالعه بیشتر

«خانومْ ماه»، «تبِ ناتمام» و «همسفرِ آتش و برف»؛ تازه‌ترین تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب دفاع مقدسی منتشر می‌شود

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-04

مطالعه بیشتر

مشاهده همه پست‌های ویژه

آخرین نظرات

سلام و صبح به خیر بر پرهیز از شعارزدگی در کتاب «آقای هاشمی»

★★★★★ (5.0)

کتاب اقای هاشمی
محسن هاشمی رفسنجانی هستم . نتوانستم اینترانتی کتاب را...
زهرا بر دکل؛ تعیین کننده سرنوشت انتخابات آینده کشور!

★★★★★ (5.0)

کلمات نامناسب در کتاب
سلام در بعضی سطور کتاب کلمات نادرستی به کار رفته مثلاً در...
حبيب پاكباز بر جاسوسی و خیانت داخلی ها!

★★★★★ (5.0)

عدم دريافت كتاب جاسوس بازي ٢
هزينه كتاب جاسوس بازي ٢ راپرداخت كردم متاسفانه هنوزكتاب...
سما بر چاپ پنجم کتاب نفوذ در موساد داستان های واقعی از رخنه اطلاعاتی در رژیم صهیونیستی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد

★★★★★ (5.0)

اصلاح صفحه
سلام وقت به خیر کاش طرح جلد رو به طور کامل در این صفحه...
گل یاس بر کتاب فرمانده خانطومان رو پله چهارم نشست

★★★★★ (5.0)

نظر درباره کتاب برای زین اب
من تا قبل از اینکه کتاب برای زین اب را بخوانم، اطلاعات...

مشاهده همه نظرات

یادداشت//جرعه‌ای کتاب بنوشیم

می‌دانم چرا. دلش از گرسنگی پیج می‌خورد. کاش مثل باقی بچه‌ها گریه کند! کاش شکایتی کند که کمتر دلم بسوزد. مظلوم بودنش هم به پدرش رفته. آرام شانه‌اش را نوازش می‌کنم. برمی‌گردد سمت من. «زهرا جانم، نمی‌توانی بخوابی. نه؟» می‌پرد در بغلم. بدنش یخ کرده از ضعف و بی‌حالی، اما چیزی برای خوردن نداریم. هیچ! کی باورش می‌شود؟ منی که برای یتیمان مکه مادر بودم* و در خانه‌ام همیشه باز بود، حالا دخترک خودم را باید در این حال بغل کنم. اشکالی ندارد. خدا بزرگ است و این روزهای سخت شعب هم بالاخره می‌گذرد. شال دور کمرش را محکم‌تر می‌بندم که کمتر احساس گرسنگی کند. گونه‌اش را می‌بوسم: «دوست داری برایت قصه بگویم تا خوابت ببرد؟» سرتکان می‌دهد و می‌خندد. همهٔ اتاق پر از عطر یاس می‌شود. «چه قصه ای؟» «قصهٔ شما و بابا!» «خسته نمی‌شوی از این همه تکرار؟» شوق چشم‌هایش می‌گوید که هیچ‌وقت خسته نمی‌شود. شاید برای آنکه من هم عاشق این داستانم و عاشق قهرمان بزرگش و خب، دخترها شبیه مادرشان می‌شوند دیگر! «چشم‌هایت را ببند، جان دلم، که شروع کنم. بسم الله الرحمن الرحیم...» بوی عود و اسپند و کندر همه‌جا پیچیده بود. همه مشغول کاری بودند. گفته بودم خانه را جوری تزیین کنند که کسی شبیهش را ندیده باشد. باید جلوی فکرهای پوچ زنان قریش را می‌گرفتم. باید می‌آمدند و می‌دیدند که یتیم‌ابوطالب هیچ کم ندارد از آن حاکم عرب که خواستگارم بود و می‌خواست عروسی مجللی برایم به پاکند. که هزاران برابر برتر بود از همهٔ مردان آن‌ها. گرچه این خانه به مهمانی‌های پرزرق‌و‌برقش معروف بود، این‌یکی باید با همهٔ آن قبلی‌ها فرق می‌کرد. اصلاً چه مناسبتی مهم‌تر از عروس شدن بانوی یک عمارت؟! غلامان و کنیزان بی‌شمار خانه برای کارها کم بودند. سپرده بودم چندین هنرمند ماهر بیایند برای تزیین و ساختن شمع‌های بزرگ، تا روی پایه‌های طلاکاری‌شده بگذارند و رویش مشک و عنبر بریزند. پرده‌های حریری ماه و خورشید را زیبا و درست وصل کنند و پشتی‌ها و نشیمن‌ها را دورتادور خانه بچینند.* وسط آن همه کار و شلوغی، حبیبه را صدا زدم. «جانم، خانم؟!» «جانت سلامت، حبیب ما! خواستم دوباره بگویم که جای مهمانان هاشمی‌مان را بالای مجلس بچینید. بهترین جا و به‌آراسته‌ترین شکل.» دست‌هایش را روی چشم‌هایش گذاشت: «به روی چشم، بانو!» همه چند روزی بود که حسابی مشغول بودند. حالا دیگر داشتند ظرف‌ها را پر از میوه می‌کردند و شربت‌ها را آماده. چند نفر شیرینی و خرماهای درشت یمنی را در سینی می‌چیدند. آشپزخانهٔ عمارت هم پر از بوی کباب بود. چند گوسفند و شتر سر بریده بودند؟ راستش نمی‌دانم. آن‌قدر که همهٔ اهل مکه امشب سیر از پای ولیمهٔ عروسی خدیجه و محمد بلند شوند. ما که اهل دست‌چین کردن مهمان نبودیم. اصلاً کاش می‌شد از شادی آن شب عزیز همهٔ دنیا را مهمان می‌کردیم! از بالای پلکان نگاهی به بدوبدوهای شیرین اهل خانه کردم و رفتم در اتاقم. پیراهن بلند سفیدم را که راه‌راه‌های باریکی داشت پوشیدم. پارچهٔ اعلای رومی بود و گذاشته بودمش برای یک روز خاص. انگار می‌دانستم روزی به آرزویم می‌رسم و برای همان روز دوخته بودمش... و تو بگو مادرت برای رسیدن به این آرزویش چند سال صبر کرده بود؟ سال‌های زیاد. ولی می‌ارزید می ارزید که تا ۲۸ سالگی قید ازدواج را بزنم تا کسی که منتظرش بودم، از راه برسد. توی همهٔ آن سال‌ها، بزرگ و ثروتمندی در قریش نبود که به خواستگاری‌ام نیامده باشد. حتی حاکمان سرزمین‌های دوری که به آنجا کاروان تجاری می‌فرستادم. من اما همه را رد کردم. همه را. حتی آن‌هایی که بارها پیک و پیغام فرستادند. یا لیست ثروت و دارایی‌هایشان را به رخم کشیدند، شاید که نرم شوم و به همسری‌شان «بله» بگویم. اما همه یک جواب می‌گرفتند. یک «نه» محترمانه.

*ام‌ الیتاما *محمدرضا انصاری گزارش لحظه‌به‌لحظه از ولادت حضرت زهرا (س).

منبع: سایت من و کتاب

آیا این پست وبلاگ برای شما مفید بود؟ Yes (0) No(0)

Tags : انتشارات شهید کاظمی, به قلبش اشاره کرد, حبیبه آقایی پور, حضرت خدیجه , زندگی حضرت خدیجه, مشاهده و خرید اینترنتی کتاب به قلبش اشاره کرد, مشاهده و خرید اینترنتی کتابهای حبیبه آقایی پور, من و کتاب, کتابهای حبیبه آقایی پور

Posted in: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب