دسته‌بندی بلاگ

مشاهده همه دسته‌بندی‌ها

پست‌های ویژه

یادداشت؛ «کنج حرم» و داستان دو باجناقی که شهید شدند

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-05

زندگی مشترک چه در مرحله‌ی آشنایی و چه در مراحل بعد برای همه‌ی انسان‌ها چالش‌هایی را با خود به همراه دارد، چالش‌هایی...

مطالعه بیشتر

«خانومْ ماه»، «تبِ ناتمام» و «همسفرِ آتش و برف» تازه‌ترین تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب دفاع مقدسی منتشر می‌شود

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-05

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظّم انقلاب اسلامی چندی پیش، پس از مطالعه سه کتاب «خانومْ ماه»، «تبِ ناتمام» و «همسفرِ...

مطالعه بیشتر

سه کتاب دفاع مقدس با تقریظ رهبری منتشر می‌شود

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-04

رهبر معظّم انقلاب اسلامی، پس از مطالعه سه کتاب «خانوم ماه»، «تب ناتمام» و «همسفر آتش و برف» بر آن‌ها تقریظ نوشته‌اند.

مطالعه بیشتر

«خانومْ ماه»، «تبِ ناتمام» و «همسفرِ آتش و برف»؛ تازه‌ترین تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب دفاع مقدسی منتشر می‌شود

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-04

مطالعه بیشتر

یادداشت خانم پرستو عسکر نجاد برکتاب سفیر ما در بهشت

ارسال شده در: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب

1404-07-04

من حبیبه را خیلی دوست دارم، چون در جهان قصه‌های خانواده‌های شهدا، به قول ما داستانی‌ها، او «تیپ» نیست، «شخصیت» است....

مطالعه بیشتر

مشاهده همه پست‌های ویژه

آخرین نظرات

سلام و صبح به خیر بر پرهیز از شعارزدگی در کتاب «آقای هاشمی»

★★★★★ (5.0)

کتاب اقای هاشمی
محسن هاشمی رفسنجانی هستم . نتوانستم اینترانتی کتاب را...
زهرا بر دکل؛ تعیین کننده سرنوشت انتخابات آینده کشور!

★★★★★ (5.0)

کلمات نامناسب در کتاب
سلام در بعضی سطور کتاب کلمات نادرستی به کار رفته مثلاً در...
حبيب پاكباز بر جاسوسی و خیانت داخلی ها!

★★★★★ (5.0)

عدم دريافت كتاب جاسوس بازي ٢
هزينه كتاب جاسوس بازي ٢ راپرداخت كردم متاسفانه هنوزكتاب...
سما بر چاپ پنجم کتاب نفوذ در موساد داستان های واقعی از رخنه اطلاعاتی در رژیم صهیونیستی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد

★★★★★ (5.0)

اصلاح صفحه
سلام وقت به خیر کاش طرح جلد رو به طور کامل در این صفحه...
گل یاس بر کتاب فرمانده خانطومان رو پله چهارم نشست

★★★★★ (5.0)

نظر درباره کتاب برای زین اب
من تا قبل از اینکه کتاب برای زین اب را بخوانم، اطلاعات...

مشاهده همه نظرات

به یاد شهید محسن حججی؛ سربلند مثل جابر

چند سالی است که به مناسبت شهادت محسن حججی به عنوان روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم در تقویم نامگذاری شده است. رهبر معظم انقلاب در ۱۱ مهر ۹۶ در دیدار با خانواده شهید حججی، فرمودند: «امروز نام حججی یک نام برجسته و ممتاز و درخشانی در سرتاسر کشور شده، این به برکت مجاهدت جوان شما و شهادت مظلومانه‌ او است.»

ایشان از شهید حججی به عنوان سخنگوی شهدای مظلوم مدافع حرم یاد کرده و افزودند: «یک خصوصیاتی در این جوان بود که ممکن است بعضی از آنها را ما خبر داشته باشیم، از خیلی هم خبر نداشته باشیم. خدای متعال به‌خاطر این خصوصیات، این جوان را این‌جور عزیز می‌کند و وقتی عزیز شد، می‌شود نماینده و سخنگوی همه‌ این شهیدان؛ یعنی این شهیدانی که از ایران و افغانستان و عراق و جاهای دیگر در این جبهه‌ مبارزه‌ با اشرار تکفیری و دست‌نشانده‌های آمریکا و انگلیس به شهادت رسیدند، در ‌واقع همه‌ اینها در این جوان خلاصه می‌شوند.»

ویژگی‌های شهید حججی در این سال‌ها در کتاب‌های گوناگونی مطرح شده ولی روایت‌هایی از زندگی شهید محسن حججی به نقل از پدر و مادر، همسر، خواهران و برادر همچنین دوستان، همکاران و همرزمانش در کتاب سربلند نقل شده که به قلم محمدعلی جعفری نوشته شده و انتشارات شهید کاظمی در ۳۶۴ صفحه منتشر کرده است.

در این گزارش به برخی ویژگی های شهید حججی می‌پردازیم؛ شهیدی که علاقه ویژه‌ای به کتاب‌های خاک نرم کوشک، سقای آب و ادب، شبیخون به خفاش، خط تماس، سلام بر ابراهیم، دیدم که جانم می رود و هنر اهل بیت داشت و می‌گفت کارهایمان باید طوری باشد که خودمان را وقف امام زمان کنیم، آن هم از راه کار فرهنگی.

شهید حججی سفارش می‌کرد هر روز قرآن بخوانید، حتی یک صفحه یا یک آیه. چون در روح انسان اثر می گذارد اما وقتی با معنای آن بخوانید، در فکر انسان هم اثر می گذارد. او سوره قیامت به ویژه ۶ آیه ابتدایی آن را خیلی دوست داشت. هر وقت که مشهد می رفت، جای دیگری مثل موج های آبی برای تفریح نمی رفت و می‌گفت من فقط برای خود امام رضا مشهد می‌آیم.

محسن حججی هستم از اصفهان

احمد اکبریان فرمانده شهید حججی درباره شهادت محسن گفت: در هتل دیدم که داعشی‌ها در شبکه‌هایشان از یک برنامه ویژه خبر می‌دهند. همان شب فیلمش را دیدم. داعشی‌ها بعد از درگیری و به آتش کشیدن پایگاه، جشن گرفتند و پای‌کوبی کردند. تا سوار شدند که منطقه را ترک کنند جابر از پشت خاکریز بلند شد و ایستاد. داعشی‌ها بلافاصله رفتند سراغش. به حالت بی‌هوش بود که رسیدند بالای سرش. بند پوتینش را باز کردند و دست‌هایش را از پشت بستند؛ از پهلویش خون می‌رفت. تا برسند شهر القائم، توی ماشین مدام می‌زدند به سر و صورتش. او را بردند داخل اتاقی و از او مصاحبه گرفتند. با ابهت رو به دوربین خودش را معرفی کرد «محسن حججی هستم، اعزامی از اصفهان، شهرستان نجف آباد. فرمانده دبابه (تانک) هستم و یک فرزند دارم.» توی فیلم نشان دادند که چگونه سرش را بریدند و بعد هم پاهایش را بستند به عقب یک وانت و توی شهر چرخاندند. دیگر نتوانستم بقیه‌اش را ببینم بی‌هوش شدم... (صفحه ۳۱۷)

نمازی در میانه میدانم آرزوست

حجت الله مهرابی همرزم شهید درباره تاکید محسن در فضیلت نماز اول وقت گفت: روستا را از داعش پس گرفتیم. تانک را بردیم پشت خانه‌ای سنگر گرفتیم. منتظر بودیم راه باز شود برای پیشروی. از زمین و زمان گلوله و خمپاره و ترکش می رسید. نمی شد از پشت دیوار جم خورد. موقع نماز ظهر شد. همه یک گوشه کز کرده بودند که تیر و خمپاره نخورند. محسن، بی تفاوت و آرام گوشه ای ایستاد به نماز. دو تا از بچه‌های سپاه قدس گیر دادند بهش که الان وقت نماز خواندن نیست! با لهجه نجف‌آبادی جواب داد «کاری به کار من نداشته باشین. هر کی مشکل داره، نخونه». (صفحه ۲۶۲)

کاری نکردم که ذوق کنم!

مجید فروزنده همرزم حججی گفت: عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم سلیمانی برای آن شب، تعبیر لیلة‌الفتوح را به کار برد. وقتی از خط برگشتیم، بچه‌های نیشابور ما را روی دست گرفتند. میان خوشحالی و بالا پریدن‌ها محسن گوشه‌ای ایستاده بود و تسبیح می‌چرخاند. صدایش زدم »مرد حسابی همه با دمشون گردو می‌شکنن! تو چرا هیچ حسی نداری؟» بی تفاوت گفت «من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه این‌ها کار خدا بود. من دارم شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه». روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی‌کرد می‌گفت «من به خاطر پول نیامده‌ام اینجا.» گفتم «اولاً این هدیه است.

ثانیاً مگر چقدره؟» پیشنهاد دادم مقداری اش را بیاندازد داخل ضریح حضرت زینب و با بقیه‌اش هم برای همسرش سوغات بخرد. به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت، بعد از زیارت حرم حضرت زینب از بازار زیاد خرید نکرد. پرسیدم «مگر قرار نشد با اون هدیه، سوغات بخری؟» گفت «رفت همون جایی که باید می‌رفت!» گفتم «یعنی همه رو انداختی تو ضریح؟ (صفحه ۲۷۶)

این کار تو ایولا داره!

سیف الله رشیدزاده فرمانده لشکر ۸ نجف اشرف گفت: در فرودگاه اصفهان رفتم پشت تابوتش را گرفتم. وقتی راه افتادیم سمت مردم به خودم گفتم فرماندهی که داره دنبال نیروش قدم‌آهسته می‌ره... احساس حقارت کردم. مدام زیر لب بهش می‌گفتم «این کار تو ایولا داره!»
با چشم خودم صحنه‌های تکان دهنده‌ای از شهادت رفقایم را در جنگ ایران و عراق دیده بودم؛ با تیر و ترکش و خمپاره، موج گرفتگی، تیر مستقیم تانک، بچه‌هایی که توی تانک جزغاله شدند و رفتیم جنازه‌هایشان را بیرون کشیدیم. از طرفی دیده‌ام خلافکارها لحظه اعدام چه شرایطی پیدا می‌کنند؛ زبانشان بند می‌آید، پاهایشان سست می‌شود و نمی‌توانند قدم بردارند، حتی خودشان را خراب می‌کنند. آدم‌هایی که عمری با ادعای یکه بزنی‌شان گوش فلک را کر می‌کردند. از راه دور شهادت حججی را نظاره کردند توی عکس و فیلم دیدم اسیرش کردند سرش را بریدند و هر موقع طلاقتش را می‌دیدم می‌گفتم «این کار تو ایولا داره!» (صفحه ۲۹۱)

سرباز امام زمانی تربیت کن

احمد اکبریان فرمانده شهید حججی گفت: نماز صبح را در ترمینال جنوب خواندیم و رفتیم ستاد نیروی زمینی تا ظهر دنبال کارهای اداری بودیم. بعد از ظهر دیدم نشسته و وصیت‌نامه می‌نویسد باید قبل از حرکت به سمت فرودگاه گوشی‌مان را تحویل می‌دادیم. آمد کنارم که رئیس! شاهد باش می‌خواهم وصیت کنم. گوشی را گرفت جلوی دهانش و شروع کرد به حرف زدن. وصیت‌هایش به پسر و همسرش را جدا جدا ضبط کرد. به خانمش گفت «نمی‌دونم این بار شهید می‌شم یا نه اما خیلی دوست دارم رو سفید شم؛ چه با شهادت چه با لیاقت نوکری، اما دلم می‌خواد موثر باشم. دعا کن شرمنده حضرت زینب نشم. دعا کن اونجا مفید باشم و بتونم خدمتی به اسلام بکنم و یه کاری از دستم بر بیاد... پسرم رو هم طوری تربیت کن که سرنوشتش هرچه شد، ختم به سعادت و سربازی امام زمان باشه.

خیلی دلم می‌خواد پاسدار و یا روحانی بشه اما انتخاب با خودشه و هر طور که خودش دوست داشت. فقط طوری تربیتش کن که تو این جامعه سربازی برای امام زمان باشه. (صفحه ۳۱۰)

به یاد محسن حضرت زهرا(س)

زهرا مختارپور مادر شهید حججی گفت: محسن، سومین بچه‌ام بود. ۲۱ تیر سال ۷۰، اذان ظهر را می گفتند که به دنیا آمد. اذیتی برایم نداشت؛ چه توی بارداری، چه وقتی به دنیا آمد. بچه آرامی بود. سر محسن، دو سه بار قرآن را ختم کردم. حواسم بود که هر جایی هرچیزی نخورم. اسمش را هم خودم انتخاب کردم؛ به یاد محسن سقط شده حضرت زهرا(س). ۲۷
سوریه که بود، هر روز قرآن می خواندم و برایش صدقه می دادم. به عکسش نگاه می کردم و می گفتم «یا حضرت زین! روسفیدش کن ولی دلم نمی خواد شهید بشه». (صفحه ۳۱)

آخرین خداحافظی

محمدرضا حججی پدر شهید درباره آخرین دیدار خود با پسرش گفت: شبی که محسن می خواست برود، از چهره اش فهمیدم که دیگر برگشتنی نیست. من این چهره ها را توی جبهه شب های عملیات زیاد دیده بودم؛ قیافه‌هایی که می دانستی آخرین بار است نگاهشان می کنی. خداحافظی آخر محسن هم آب پاکی را روی دست ما ریخت. زیاد بغلش نکردم. وقتی پایم را بوسید، سریع جدایش کردم. (صفحه ۳۹)

غیرت بر روی حجاب

فاطمه حججی خواهر شهید به یکی از سفارش های محسن اشاره کرد و گفت: روی حجابمان غیرت به خرج می داد. می گفت «مانتو هرچقدر هم بلند و گشاد باشه، آخرش چادر نمی شه؛ میراث خاکی حضرت زهر چادره. شما با حجاب باشید، چهار نفر هم که به شما نگاه کنند، یه ذره حجابشون رو خوب می کنن.» (صفحه ۴۸)

ادب مهمانی

زهرا عباسی همسر شهید: مزه مداحی آقای نریمانی رفت زیر دندانمان. شب های محرم می کوبیدیم (از نجف‌آباد) می رفتیم اصفهان. هر شب، شهدایی می خواند و قلب و دل محسن را می برد. یک شب، علی شروع کرد به بهانه گرفتن. بغلش زدم رفتم بیرون. تا برگشتم این مداحی را شروع کرد «همین جا بود، همین موقع، یکی برگ شهادتش امضا شد...» همان لحظه پیام داد «زهرا جان! دعا کن منم شهید بشم. دعا کن روسفید بشم.» جگرم آتش گرفت. (صفحه ۸۳)

وی درباره زیارت رفتن محسن در حرم امام رضا گفت: عادت نداشت کفشش را بگذارد توی پلاستیک و دست بگیرد. فقط کفشداری. حتی در زمان های شلوغی که باید توی صف می ایستاد. می گفت «اگه جایی بری مهمونی، با کفشات می‌ری تو خونه؟ ادب حکم می کنه بذاری دم در.» (صفحه ۸۸)

ارادت محسن به مادران شهیدان

علیرضا محمدرضایی دوست شهید گفت: خوراکش کتاب بود. یکی از کارهایمان این بود که غیرمذهبی ها رو به تور می انداختیم. کار نداشتیم طرف ۱۰ سال دارد یا ۵۰ سال. وعده‌کاهمان هم گلزار شهدا بود. من افراد را شناسایی می کردم و با هزار ترفند آن ها را با محسن درمی‌انداختم... ارادت خاصی داشتیم به شهدای گمنام و غواص؛ مخصوصا مادران شهدا. وقتی مادری را در کنار مزار شهیدی می دیدیم، می رفتیم جلو و التماس دعا می گفتیم. (صفحه ۱۱۱)

انقطاع الی الله

محسن همتی‌ها دوست و برادر صیغه‌ای محسن: کم کم با جلسات آیت الله ناصری آشنا شد. جمعه ها زمان رفتنمان به تخت فولاد را با ساعت کلاس اخلاق آیت الله ناصری تنظیم می کردیم. مدام نکته برداری می کرد. از آن زمان، بیشتر به خودش سخت می گرفت. روزه های مستحبی‌اش شروع شد؛ مخصوصا در ایام خاص. سال آخر مجردی‌اش کل ماه شعبان را روزه گرفت.

لابلای این کلاس‌های اخلاق، آقای حمید خلیلی مدیر موسسه شهید کاظمی به مناسبت هفته دفاع مقدس، حاج حسین یکتا را دعوت کرد موسسه. حاج حسین آن شب درباره انقطاع الی الله صحبت کرد که وقتی به انقطاع رسیدی، خدا تو را می خرد و وقتی خدا تو را بخزد، شهید می شوی. محسن افتاد دنبال انقطاع. جرقه اش از آن روز خورد. (صفحه ۱۲۵)

منبع: خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا

آیا این پست وبلاگ برای شما مفید بود؟ Yes (0) No(0)

Tags : سربلند مثل جابر, 18 مرداد سالروز شهادت شهید محسن حججی, انتشارات شهید کاظمی, به یاد شهید محسن حججی, زندگی شهید محسن حججی, سربلند, سوریه, شهید سربلند, شهید محسن حججی, شهید مدافع حرم محسن حججی, محمدعلی جعفری, مشاهده و خرید اینترنتی کتاب سربلند, من و کتاب

Posted in: اخبار انتشارات شهیدکاظمی, اخبار دنیای کتاب, بسته‌های پیشنهادی کتاب